كانال اطلاع رساني هيات مكتب المهدي (عج)

 

كانال تلگرامشامل:

1.اطلاع رساني مراسم ها

2.فايلهاي صوتي و تصويري جلسات

3.برنامه هاي فرهنگي و سفرهاي زيارتي

4.نشر معارف اهل بيت(ع) و نكات مفيد روزانه

 

لطفا پس از ورود به كانال روي گزينه "join"در پايين صفحه كليك نماييد

 

https://t.me/maktabolmahdy

 

جشن ميلاد كريم اهل بيت امام مجتبي (ع)

 

مشرف شويد به جشن ميلاد امام حسن (ع)

 

قدومتان بر ديده

 

 

#سر_سفره_افطار_كريم_اهل_بيت_مهمان_هستيم

 

 

مراسم عزاداري شهادت امام موسی کاظم(ع)

مشرف شويد روضه موسي بن جعفر (ع)

 

قدومتان بر ديده

 

 

السلام علی ربیع الانام و نضره الایام



حلول سال نو را به محضر امام زمان(عج)،رهبر انقلاب و شما دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت(ع)تبریک عرض مینمائیم.



هیات مکتب المهدی(عج) منطقه پونک

گلچین تصاويري از مراسم شهادت حضرت زهرا (س) / فاطميه دوم 94

 

 

 

 

 

به کـــــلام :



حـجت الاسلام سید عبدالمهدی هاشمی


به نفـــــس :


حاج محسن سماواتی

حاج سید موسی حسینی

حاج منصور نوری

ذاکرالحسین امید فرهمند

 كربلايي سجاد سهيلي

كربلايي امير براهيم

 

شبهاي بي مادري ...

 

 



هیئـت مکتب المهدی (عج)

به مدت سه شب از

پنجشنبه 12/20 لغایت شنبه 12/22

رأس ساعت 20 الی 22:30


به کـــــلام :

حـجت الاسلام سید عبدالمهدی هاشمی


به نفـــــس :

حاج سید موسی حسینی
حاج منصور نوری
حاج محسن سماواتی
ذاکرالحسین امید فرهمند
و دیگر ذاکرین اهل بیت (ع)

در غم مــادر سلام الله علیها به ســـوگ می نشـینـد. (برادران و خواهران)


میعـــــادگـــاه :

میدان پونک بلوار همیلا خیابان پارک کوچه توحید اول حسینیه بیت الزهرا(س)

ضمنا سر سفره اطعام حضرت زهرا(س) مهمان میباشید.


غربتت ادامــہ دارد ...
نـوحـــوا علی البقیـــــع ...

 

لینک کانال هیات مکتب المهدی(عج)

https://telegram.me/maktabolmahdy

 

اردوي زيارتي قم - جمكران

 

هيات مكتب المهدي (عج) برگزار مينمايد :

اردوي زيارتي قم - جمكران

 

برادران و خواهران (به همراه اطعام)

زمان حركت : پنجشنبه 15 بهمن ماه 94 ساعت 15

مكان حركت : تهران،ميدان پونك،بلوار هميلا، ميدان پارك

ثبت نام : شنبه تا سه شنبه ساعت 17 تا 20

هزينه اياب و ذهاب و شام جمعا هر نفر 25 هزار تومان

براي ثبت نام و كسب اطلاعت بيشتر با شماره تلفن 09383584023 تماس حاصل نماييد.

 

كانال اطلاع رساني مكتب المهدي(عج)

 

 كانال تلگرام شامل:

1.اطلاع رساني مراسم ها

2.فايلهاي صوتي و تصويري جلسات

3.برنامه هاي فرهنگي و سفرهاي زيارتي

4.نشر معارف اهل بيت(ع) و نكات مفيد روزانه

 

لطفا پس از ورود به كانال روي گزينه "join"در پايين صفحه كليك نماييد

مكتب المهدي (عج) در اينستاگرام

با سلام

 

لطفا از صفحه رسمي هيات مكتب المهدي (عج) بازديد فرماييد

 

 

* لينك صفحه اينستاگرام : https://www.instagram.com/maktabolmahdy

 

 

 

اشعار فاطمیه

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بين صدا گم بود و آتش

بجاي تسليت با دسته ي گل

هجوم قوم هيضم بود و آتش

***

گرفتي از مدينه گفتنت را

دريغ از من نمودي ديدنت را

ولي با من بگو ساعت به ساعت

چرا كردي عوض پيراهنت را

***

كمي از غسل زير پيرهن ماند

كمي از خون خشك بر بدن ماند

كفن را در بغل بگرفت و بو كرد

همان طفلي كه آخر بي كفن ماند

فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟

کنکاشي در روايات مربوط به شهادت فاطمه(س)
فاطميه اول يا فاطميه دوم؟ کدام معتبر است؟

عده اي روزهاي ابتدايي نزديک به شهادت اول را مثلاً پنج روز يا 10 روز را به برگزاري مجالس وعظ و عزاداري مي پردازند و عده اي هم با توجه به شرايط خاص خود ترجيح مي دهند روزهاي فاطميه دوم را انتخاب کنند و برخي هم به زنده نگهداشتن هر دو روز مي پردازند.


 

 به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ درباره تاريخ شهادت حضرت زهرا ‌‌سلام‌الله‌عليها‌ روايات مختلف است. از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پيامبر ‌صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌. ميان علماي شيعه، دو تاريخ مشهور و مقبول است: يكي هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پيامبر ‌صل‌الله‌عليه‌و‌آله‌ و ديگري نود و پنج روز.
ادامه نوشته

هفت سین فاطمی

رسیده عید و دلها شاد و خرم
همه در فکر دیدارند با هم
همه آماده اند سفره بچینند
به فکر سفره های هفت سینند
منم در سفره دارم هفت سین را
ولی توام شده با داغ زهرا
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر


التماس دعا





نذر زن ارمنی و شفاي فرزندش

عالم رباني حضرت آيت‏الله حاج سيد احمد موسوي نجفي فرمودند: چند سال پيش از يکي از خيابانهاي تهران رد مي‏شدم، که ناگهان به طور غير عادي به سمت يک مغازه کشيده، و وارد آن مغازه شدم، مغازه‏ متعلق به يک عتيقه فروش بود. اما چيزي را متوجه نشدم. تا سه روز اين قضيه تکرار شد، بعد از سه روز به صاحب مغازه گفتم: آقا شما چه چيزي داري؟ چه سر و سرّي داري؟ که مرا به اينجا کشيده‏اي!؟ 

  


در جواب سؤالم گفت: حاج آقا شما مسلمان، شيعه و سيد چه سر و سرّي من ارمني با شما دارم؟ بنده ارمني هستم و نامم هم موسي است. 

 خلاصه، بعد از اينکه با هم مقداري آشنا شديم گفت: فقط برايت بگويم من شفا يافته‏ي آقاي شما شيعيانم و قضيه‏ي خود را اينگونه تعريف کرد: من بچه ده ساله‏اي بودم که در محله‏اي از محلات تهران زندگي مي‏کردم. يکروز براي بازي با بچه‏هاي هم محلي‏ام بيرون رفتيم. مادر يکي از همبازي‏هايم، تا مرا ديد با عصبانيت تمام مرا مورد خطاب و عتاب قرار داد که: يهودي، ارمني، برو ببينم، مثلا تو نجس هستي و با دستش محکم به سينه من زد به طوري که ناخودآگاه از بلندي ايوان که در کنارم بود، به پائين پرتاب شدم. پايم خيلي درد گرفت. با زحمت فراوان خودم را به منزل رساندم و از ترس پدر و مادرم خوابيدم. نصف شب خيلي اذيت شدم و متوجه اين معنا نبودم که پايم شکسته شده است، با ناله و فرياد من خانواده‏ام متوجه شدند و مرا به بيمارستان منتقل کردند. بعد از مدتي پزشکان به اين نتيجه رسيدند که پايم بايد قطع شود، مادرم به من گفت: روي تخت دراز کشيده و بيهوش بودي، يک نفر از همراهان يکي از بيماران مقداري شيريني آورد و داد من هم گرفتم ولي ترسيدم که بگويم من ارمني هستم فقط گفتم: مال چيست؟ 

 گفت: مگر نمي‏داني امشب شب ميلاد قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس (عليه‏السلام) است. تا اين نام را شنيدم، دلم شکست و نذر کردم که اگر اين بچه شفا پيدا کند. ابوالفضل (عليه‏السلام) را احترام نمايم. مادرم در کنار من بيدار بود و او اين نذر را کرده بود. در همان حال من در خواب ديدم، يک آقاي خوش سيما، و بلند قد، تشريف آورد و به من گفت: بلند شو! 

من خيال کردم از پزشکان بيمارستان است. گفتم: آقا من نمي‏توانم بلند شوم. مي‏خواهند پايم را قطع کنند. گفت: بلند شو و دست مرا گرفت و کشيد و پرتاب کرد. يکوقت خودم را پايين تخت وسط اتاق ديدم. مادرم خيال کرده بود که ديوانه شده‏ام و داد و فرياد مي‏کرد که ناگهان متوجه شدند که من روي پاهاي خود مي‏دوم و راه مي‏روم. و خلاصه به عنايت و نظر اباالفضل العباس (عليه‏السلام) من خوب شدم. و الان براي تشکر از آن جناب همه ساله در ايام تولد اينجا را چراغاني مي‏کنم. شيريني مي‏دهم و خلاصه در منزل و مغازه جشن و سرور برگزار مي‏کنم شايد علت اينکه شما به اينجا آمديد و رغبت نشان داديد همين باشد. 

 

منبع : شاه شمشاد قدان (سيري در زندگاني و کرامات حضرت اباالفضل العباس) ، سيد محمد حسيني ، هنارس ،چاپ دوم پاییز 1384 صص69تا71

مشخصات و تاریخچه مرقد امام حسین (ع)

گر چه قبر حقيقى سيدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمين دل شيعيان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شريف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است . 

ضريح مقدس و حرم مطهر امام حسين (ع) يادگارى از جان نثارى و فداكارى او و يارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدميان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه اين بارگاه شريف و غم‏انگيز و شور آفرين، همواره زيارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان اين مرقدهاى شريف ، سرمشق گيرند.

 

حرم حسين كعبه دلهاست . و اين كعبه طوافگاه زائران و قبله اميدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

آرى، عاشقان كويش و دلباختگان رويش ، پروانه‏وار خود را در اطراف ضريح مطهرش گردانيده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خويش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتياق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصيبتهاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند براستى «اين چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».

 

برگرد حريم تو ، كه دست طلب ماست‏

چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سيدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسين (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» (1).

با ذكر اين مختصر ، شايسته است جهت آگاهى و آشنايى با چگونگى حرم و مرقد شريف امام حسين (ع) و تحولات عمارت شريف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضريح در ميان روضه منوره ، و روضه نيز در بين مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پايين پا در زاويه روضه قبور شهدا مى‏باشد اين مجموعه هم اكنون حرم امام حسين (ع) را تشكيل مى‏دهد، و حرم نيز ميان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمين كربلا بوده و مى‏باشد.

 

ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است .

 

صحن مطهر حسين (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز:

1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ،

2- باب قاضى الحاجات

3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد

4- باب سلطانى

5- باب بازار بزازها

6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد

7- باب صافى كه به درب بين الحرمين نيز معروف است.

 

تاریخچه :

از اخبار چنين بر مى‏آيد كه بارگاه حسينى هفت مرتبه - به غير از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

عمارت اول: بارگاه سيدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شريف آن حضرت براى اولين بار در دوران بنى اميه بنا گرديد ، اخبار و روايات بسيارى آمده كه در زمان بنى اميه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزديك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد (سال 193 ) همچنان باقى بود.

عمارت دوم : بعد از تخريب مرقد شريف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خليفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .

اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حاير مبارك را برد و ذخاير آن را تاراج كرد.

عمارت سوم : سومين بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجديد بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

عمارت چهارم : تجديد بناى مرقد امام براى چهارمين بار به دست محمد بن زيد بن حسن بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب ، ملقب به «داعى صغير» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

عمارت پنجم : بناى عضد الدوله ديلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهين معروف به «رواق عمران» در حاير حسين ساخته شد.

عمارت ششم : ششمين بار بارگاه حسين به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزير سلطان الدوله ديلمى نوسازى شد.

عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بويه به سال 310 به دستور سلطان اويس ايلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اويس در تكميل آن كوشيد و تاريخ آن در بالاى محراب و نزديك سر شريف آن حضرت نگاشته شده است . (2)

 

پی نوشتها :

1- سيرهء امامان (ترجمهء اعيان الشيعه ), علامه سيد محسن امين , ص 220ـ و زندگانى چهارده معصوم ,
عمادزاده , ج 2 ص 137
2- وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 323

اعمال ماه محرم الحرام

روز اول محرم

اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.

 

روز دوم محرم

در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)

 

روز سوم محرم

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

«هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)

در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

 

روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

 

روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.

 

روز نهم محرم

تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)

 

اعمال شب عاشورا

1ـ چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:

چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)

2ـ احياي اين شب كنار قبر امام حسين(عليه السلام).(14)

3ـ دعا و نيايش. (15)

روز عاشورا

1ـ عزاداري بر امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:

هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند، خداوند خواسته‌هايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد. (16)

2ـ زيارت امام حسين(عليه السلام).(17)

3ـ روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود. (18)

4ـ آب دادن به زائران امام حسين(عليه السلام).(19)

5ـ خواندن سوره توحيد هزار مرتبه.(20)

6ـ خواندن زيارت عاشورا. (21)

7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين(عليه السلام).»(22)

 

روز دوازدهم محرم

ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(عليه السلام) در سال 94 ه‍ .ق.

 

روز بيست و يكم محرم

1ـ روزه‌ اين روز مطلوب است. (23)

فضيلت گريه بر امام حسين(ع)

هر که در مرثيه حسين (عليه السّلام) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، حق تعالي او را بيامرزد و بهشت را براي او واجب مي‎گرداند.

هميشه زبان، مترجم عقل بوده ولي ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکي از روي احساس و درد و سوز مي‌ريزد، عشق حضور دارد ولي آنجا که زبان با گردش منظم خود جمله‌هاي منطقي مي‌سازد عقل حاضر است.

بنابراين همانطور که استدلالات منطقي و کوبنده مي‌تواند همبستگي گوينده را با اهداف رهبران مکتب آشکار سازد قطره اشک نيز مي‌تواند اعلان جنگ عاطفي بر ضد دشمنان مکتب محسوب گردد.

از اين رو گريه حضرت زينب عليهاالسلام بر اهل بيت عليهم السّلام گريه عاطفي و گريه پيام‌آور و يک نوع نهي از منکر و شعار شورانگيز و سوزاننده و رسواگر طاغوتيان و ستمگران بود.

بر همين اساس است که پيامبر اکرم و امامان عليهم السّلام کسي را که آمادگي گريه کردن ندارد به تباکي (خود را به شکل گريه درآوردن) دعوت کرده‌اند تا ياد حسين در همه قرون و اعصار در خاطره‌ها زنده بماند.

در اجر و ثواب گريه بر امام حسين عليه السّلام
اجر و مزد گريه براي آن حضرت بسيار عظيم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن مي‌باشد.

گريه براي آن حضرت سختي‌هاي زمان احتضار را از بين مي‌برد زيرا امام صادق عليه السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آيا مصائب آن جناب (امام حسين عليه السّلام) را ياد مي‌کني؟

عرض کرد: بلي والله مصائب ايشان را ياد کرده و گريه مي‌کنم.

حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهي ديد در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصيت تو را مي‌کنند که سبب روشني چشم تو باشد.

همچنين فرمودند: اي مسمع گريه بر احوالات حسين (عليه السّلام) سبب مي‌شود که ملک الموت بر تو مهربان‌تر از مادر گردد.

گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) باعث راحتي در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالي که او مسرور است فرشتگان الهي به او بشارت بهشت و ثواب الهي را مي‌دهند.

اجر و مزد هر قطره آن اين است که شخص هميشه در بهشت منزل کند.(1)

گريه کننده بر امام حسين عليه السّلام در بهشت با ايشان و هم درجه ايشان خواهد بود.(2)

شيخ جليل جعفر بن قولويه در کامل از ابن خارجه روايت کرده است:
روزي در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم و امام حسين عليه السّلام را ياد کرده و از او نام برديم. حضرت صادق عليه السّلام بسيار گريستند و ما نيز به تبع ايشان گريستيم. پس حضرت صادق عليه‌السّلام فرمودند که امام حسين عليه السّلام مي‌فرمود من کشته گريه و زاري (اشکم) هستم نام من در نزد هيچ مؤمني برده نمي‌شود مگر آن که محزون و گريان مي‌شود.

در روايت آمده است هيچ روزي نبود که اسم امام حسين عليه السّلام در نزد امام صادق عليه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمي بر لب بياورند. آن حضرت در تمام روز گريان و محزون بودند و مي‌فرمودند: امام حسين عليه السّلام سبب گريه هر مؤمن است.

شيخ طوسي و شيخ مفيد از ابان بن تغلب روايت کرده‌اند که حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: نَفَس کسي که براي مظلوميت ما محزون است تسبيح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان جهاد در راه خداست .(3)

شيخ کشي(ره) از زيد شحام روايت کرده است که: من با جماعتي از کوفيان در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم، جعفر بن عفان وارد شد . حضرت او را اکرام کردند و نزديک خود نشاندند و فرمودند يا جعفر!

جعفر عرض کرد: جانم، خدا مرا فداي تو کند.

حضرت فرمودند: به من گفته‌اند تو در مرثيه و عزاي حسين (عليه السّلام) شعر مي‌گوئي.

جعفر عرض کرد: بله، فداي تو شوم.

حضرت فرمودند: پس بخوان.

جعفر شروع به خواندن مرثيه نمود، حضرت امام صادق عليه السّلام و حاضرين مجلس گريستند.

حضرت آنقدر گريست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شريفش جاري شد.

پس از آن حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: به خدا سوگند، که ملائکه مقرب در اينجا حاضر شدند و مرثيه تو را که در مصائب حسين (عليه السّلام) خواندي شنيدند و بيشتر از ما گريستند و حق تعالي در همين ساعت بهشت را با تمام نعمت‌هاي آن براي تو واجب گردانيد و گناهان تو را آمرزيد.

پس امام فرمودند: اي جعفر مي‌خواهي که زيادتر بگويم؟

جعفر عرض کرد: بله، اي سيد من.

حضرت فرمود: هر که در مرثيه حسين (عليه السّلام) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، حق تعالي او را بيامرزد و بهشت را براي او واجب مي‌گرداند. (4)
ادامه نوشته

روز مباهله چه روزی است؟

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز 24 ذی  الحجه سال دهم هجری طی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد و مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد . ...

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج به نقل از سایت تبیان، مباهله در اصل از «بَهل» به معنی رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزی است. اما مباهله به معنای لعنت کردن یکدیگر و نفرین کردن است.

کیفیت مباهله به این گونه است که افرادی که درباره مسئله مذهبی مهمی گفتگو دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ گو را رسوا سازد و مجازات کند.

شرح مختصر واقعه مباهله

مباهله پیامبر با صلی الله علیه و آله و سلممسیحیان نجران، در روز بیست وچهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمطی نامه ای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمآنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد.

وقتی هیئت نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلماجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.

موقعیت جغرافیایی

بخش با صفای نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی نشین حجاز بود که مردم آن به عللی از بت پرستی دست کشیده و به آیین مسیح علیه السلام گرویده بودند.

دعوت به اسلام

پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلمبرای گزاردن رسالت خویش و ابلاغ پیام الهی، به بسیاری از ممالک و کشورها نامه نوشت یا نماینده فرستاد تا ندای حق پرستی و یکتاپرستی را به گوش جهانیان برساند. هم چنین نامه ای به اسقف نجران، «ابوحارثه»، نوشت و طی آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت فرمود.

نامه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلمبه اسقف نجران

مشروح نامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبه اسقف نجران چنین بود: «به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب ((علیهم السلام)). [این نامه ایست] از محمد ((صلی الله علیه و آله وسلم))، پیامبر خدا، به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب ((علیهم السلام)) را ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا فرا می خوانم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند درآیید و اگر دعوت مرا نپذیرفتید باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید تا در برابر این مبلغ، از جان و مال شما دفاع کند] و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود».

عکس العمل نجرانی ها

نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله و که حامل نامه دعوت به اسلام از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبودند، وارد نجران شدند و نامه را به اسقف نجران دادند. او نیز شورایی تشکیل داد و با آنان به مشورت پرداخت. یکی از آنان که به عقل و درایت مشهور بود گفت: «ما بارها ازپیشوایان خودشنیده ایم که روزی منصب نبوت ازنسل اسحاق علیه السلامبه فرزندان اسماعیلعلیه السلام انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که محمد صلی الله علیه و آله وسلم ـ که از اولاد اسماعیل علیه السلام است ـ همان پیامبر موعود باشد». بنابراین شورا نظر داد که گروهی به عنوان هیئت نمایندگان نجران به مدینه بروند تا از نزدیک با محمد صلی الله علیه و آله و سلمتماس گرفته، دلایل نبوت او را بررسی کنند.

گفتگوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبا هیئت نجرانی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمدر مذاکره ای که با هیئت نجرانی در مدینه به انجام رسانید آنان را به پرستش خدای واحد دعوت کرد. امّا آنان بر ادعای خود اصرار داشتند و دلیل الوهیت مسیح را، تولد عیسیعلیه السلام بدون واسطه پدر می دانستند.

در این هنگام فرشته وحی نازل شد و این سخن خدا را بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جاری ساخت: «به درستی که مَثَل عیسی نزد خداوند مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید». در این آیه، خداوند، با بیان شباهت تولد حضرت عیسی علیه السلام و حضرت آدم علیه السلام، یادآوری می کند که آدم((علیه السلام))  را با قدرت بی پایان خود، بدون این که دارای پدر و مادری باشد، از خاک آفرید و اگر نداشتن پدر گواه این باشد که مسیحعلیه السلام فرزند خداست، پس حضرت آدمعلیه السلام  برای این منصب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.

اما با وجود گفتن این دلیل، آنان قانع نشدند و خداوند به پیامبر خود، دستور مباهله داد تا حقیقت آشکار و دروغ گو رسوا شود.

مباهله، آخرین حربه

خداوند پیش از نازل کردن آیه مباهله، در آیاتی چند به چگونگی تولد عیسی علیه السلام می پردازد و مسیحیان را با منطق عقل و استدلال روبرو می کند و از آنان می خواهد که عاقلانه به موضوع بنگرند.

بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، در ابتدا سعی کرد با دلایل روشن و قاطع آنان را آگاه کند، اما چون استدلال موجب تنبّه آنان نشد و با لجاجت و ستیز آنان مواجه گشت، به امر الهی به مباهله پرداخت.

خداوند در آیه 61 سوره آل عمران می فرماید: «هرگاه بعد از دانشی که به تو رسیده، کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم».

دیدگاه بزرگان نجران درباره مباهله

در روایات اسلامی آمده است که چون موضوع مباهله مطرح شد، نمایندگان مسیحی نجران از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهلت خواستند تا در این کار بیندیشند و با بزرگان خود به شور بپردازند.

نتیجه مشاوره آنان که از ملاحظه ای روان شناسانه سرچشمه می گرفت این بود که به افراد خود دستور دادند اگر مشاهده کردید محمد صلی الله علیه و آله و سلم با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا در آن صورت حقیقتی در کار او نیست که متوسل به جاروجنجال شده است و اگر با نفرات بسیار محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

در میعادگاه چه گذشت؟

طبق توافق قبلی، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمو نمایندگان نجران برای مباهله به محل قرار رفتند. ناگاه نمایندگان نجران دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرزندش حسین علیه السلامرا در آغوش دارد، دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و زهرا علیهما السلام همراه اویند و به آنها سفارش می کند هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. مسیحیان، هنگامی که این صحنه را مشاهد کردند، سخت به وحشت افتادند و از این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، عزیزترین و نزدیک ترین کسانِ خود را به میدان مباهله آورده بود، دریافتند که او نسبت به ادعای خود ایمان راسخ دارد؛ زیرا در غیر این صورت، عزیزان خود را در معرض خطر آسمانی و الهی قرار نمی داد.

بنابراین از اقدام به مباهله خودداری کردند و حاضر به مصالحه شدند.

سخنان ابوحارثه درباره مصالحه

هنگامی که هیئت نجرانی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمرا در اجرای مباهله مصمّم دیدند، سخت به وحشت افتادند. ابوحارثه که بزرگ ترین و داناترین آنان و اسقف اعظم نجران بود گفت: «اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر حق نمی بود چنین بر مباهله جرئت نمی کرد.

اگر با ما مباهله کند، پیش از آن که سال بر ما بگذرد یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند». و به روایت دیگر گفت: «من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوه ها را از جای خود بکند، هر آینه خواهد کَند. پس مباهله نکنید که در آن صورت هلاک می شوید و یک نصرانی بر روی زمین نخواهد ماند».

سرانجام مباهله

ابوحارثه، بزرگ گروه، به خدمت حضرت آمد و گفت: «ای ابوالقاسم  صلی الله علیه و آله و سلم، از مباهله با ما درگذر و با ما مصالحه کن بر چیزی که قدرت بر ادای آن داشته باشیم».

پس حضرت با ایشان مصالحه نمود که هرسال دوهزار حُلّه بدهند که قیمت هر حلّه چهل درهم باشد و بر آنان که اگر جنگی روی دهد، سی زره و سی نیزه و سی اسب به عاریه بدهند.

مباهله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با نصرانیان نجران، از دو جنبه نشان درستی و صداقت اوست. اوّلاً، محض پیشنهاد مباهله از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلمخود گواه این مدعاست؛ زیرا تا کسی به صداقت و حقانیّت خود ایمان راسخ نداشته باشد پا در این ره نمی نهد.

نتیجه مباهله، بسیار سخت و هولناک است و چه بسا به از بین رفتن و نابودی دروغ گو بینجامد. از طرف دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمکسانی را با خود به میدان مباهله آورد که عزیزترین افراد و جگرگوشه های او بودند. این خود، نشان عمق ایمان و اعتقاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبه درستی دعوتش می باشد که با جرأت تمام، نه تنها خود، بلکه خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.

مباهله، سند عظمت اهل بیت((علیهم السلام))

مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنّن تصریح کرده اند که آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر ((علیهم السلام))نازل شده است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمتنها کسانی را که همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و دامادش علی ((علیهم السلام)) بودند. بنابراین منظور از «اَبْنائَنا» در آیه منحصرا حسن و حسین ((علیهما السلام)) هستند، همان طور که منظور از «نِساءَنا» فاطمه ((علیها السلام)) و منظور از «اَنْفُسَنا» تنها علی ((علیه السلام)) بوده است.

این آیه هم چنین به این نکته لطیف اشاره داردکه علی((علیه السلام))در منزلت جان و نفس پیامبر است.

نزول آیه تطهیر در روز مباهله

روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلمقصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین ((علیهم السلام))را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترینِ خلق به او بوده اند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.»

در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد: «همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاکِ پاک کند.

اعمال روز مباهله

روز بیست و چهارم ذی الحجّه، روزمباهله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مسیحیان نجران است که در نزد مسلمانان، اهمیت خاصّی دارد؛ چرا که گواه حقانیت و درستی دعوت پیامبر و عظمت شأن اهل بیت مکرّم اوست.

در کتاب شریف مفاتیح الجنان، اعمال مخصوصی بدین شرح برای این روز ذکر شده است:

اول: غسل، که نشان پالایش ظاهر از هر آلودگی و آمادگی برای آرایش جان و صفای باطن است؛

دوم: روزه، که سبب شادابی درون است؛

سوم: دو رکعت نماز؛

چهارم: دعای مخصوص این روز که به دعای مباهله معروف است و شبیه دعای سحر ماه رمضان می باشد.

هم چنین در این روز خواندن زیارت امیرالمؤمنین((علیه السلام)) به ویژه زیارت جامعه روایت شده است. احسان به فقرا و محرومان به تأسّی از مولی الموحدین علی ((علیه السلام))  که در رکوع نمازش به نیازمند احسان فرمود، سفارش شده است.

ارزش گریه بر امام حسین(ع)

مطلب زیر گفتار شهید مطهری است که ارزش چند دقیقه وقت گذاشتن و خواندن را حتما دارد:

 

اين حديث در اصول كافى است كه بعضى از ملائكه عابدى را در دامنه كوهسارى مى‏ديدند كه آنى از عبادت فارغ نيست. بعد آن ملائكه يا آن ملك بر غيب اين شخص يعنى بر آنچه كه ما مى‏گوييم نامه عمل، بر باطنش، بر حقيقت كارش، بر جزا و پاداش او اطلاع پيدا كرد؛ ديد او جزا و پاداش بسيار اندكى دارد، و تعجب كرد؛ آدمى كه جز عبادت كارى ندارد چرا اينقدر پاداشش كم است؟! از خداى متعال سؤال كرد: خدايا اين عابد چرا اينقدر پاداشش كم است؟ به او وحى رسيد كه برو او را امتحان كن، به اينكه به صورت يك انسان مجسم شو، مدتى پيش او باش تا از نزديك او را بشناسى، آنوقت ما جوابت را مى ‏دهيم.

او به صورت يك انسان درآمد و رفت در نزديكى او؛ او هم شروع كرد به عبادت كردن. مدتى با او هم‏شكلى كرد تا كم‏كم با او انس گرفت و توانست باب سخن را با او باز كند. يك وقت اين ملك رو كرد به اين عابد، نگاه كرد به آن دره و آن دشت كه خيلى سبز و خرم بود و سبزه زيادى داشت و گفت: عجب جاى باصفايى است، چه جاى خوبى است براى عبادت! عابد جواب داد: بله، چه جاى خوبى است، ولى يك غصه هميشه در دل من هست و از اين غصه خيلى ناراحتم.
گفت: چه غصه‏اى دارى؟ گفت: اى كاش اين خداى ما يك الاغِ سوارى مى‏داشت، مى‏فرستاد اينجا، ما برايش مى‏چرانديم. فرشته فهميد اين، معرفت در كارش نيست.
عمل بى‏معرفت ارزشى ندارد (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلًا). آدمى كه خدايى را عبادت مى‏كند كه درباره آن خدا فرض مى‏كند كه يك الاغ داشته باشد (مثل آنهايى كه مى‏گفتند: خداوند هر شبِ جمعه از آسمان برين به آسمان دنيا پايين مى‏آيد و از آسمان دنيا روى زمين مى‏آيد؛ و بوده‏اند افرادى كه مى‏رفتند روى پشت بامشان يك مقدار جو مى‏ريختند كه اگر الاغ خدا روى پشت‏بام آنها آمد بى‏جو نماند و يك مقدار جو بخورد) چنين آدمى تمام عمر زحمت بكشد و جان بكَند، چه ارزشى و چه اثرى دارد؟
پس يكى از چيزهايى كه ارزش عمل را از نظر كيفيت بالا مى‏برد معرفت است. چرا در باب زيارات اينقدر آمده است كه مثلًا «مَن زارَ الْحُسَيْنَ عليه السلام عارِفاً بِحَقِّهِ ...» هر كسى كه امام را زيارت كند به شرط اينكه او را بشناسد چنين و چنان است؟ زيرا اساس شناخت است. اينكه بعضى از اشخاص شبهه مى‏كنند كه يك قطره اشك براى امام حسين مگر مى‏تواند اينقدر ارزش داشته باشد، پاسخ اين است كه گاهى ممكن است انسان آنقدر براى امام حسين بگريد كه اگر اشك همه عمر را جمع كنند يك استخر بشود و هيچ ارزشى هم نداشته باشد. ولى يك انسان ممكن است به اندازه يك بال مگس براى امام حسين اشك بريزد كه ارزشش از آن استخر اشك ديگرى خيلى بيشتر باشد.

مراسم عید غدیر

  

شهادت امام باقر(ع)

زندگینامه امام محمد باقر(ع)

نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كردهاند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .

برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .

اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .

در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .

بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .

ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .

رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .

هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .

هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .

چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .

پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .

ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .

على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .

سالگرد پیوند آسمانی حضرت علی(ع) با فاطمه زهرا(س) بر عموم مسلمین جهان مبارک

ازدواج با فاطمه دختر پيامبر(ص)پيامبر خدا پس از سيزده سال سخت كوشى، تلاش در راه ابلاغ رسالت و تحمّل دشوارى‏ها ، شكنجه‏ها و آزارها به مدينه هجرت كرد و حكومت اسلامى را بنياد نهاد.

على ‏عليه السلام از آغازين روزهاى رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله، همگام و همراه پيامبر خدا بود و در سال اوّل هجرت، بيست و چهار سال داشت. او بايد ازدواج مى‏كرد و زندگانى مشترك را آغاز مى‏كرد.

فاطمه‏عليها السلام نُه ساله است. (1) او دختر پيامبر خداست و در جايگاهى بلند از فضايل انسانى و ويژگى‏هاى والاى ملكوتى، كه پيامبر خدا بارها او را ستوده و «پاره قلب» خود ناميده است.

موقعيت پيامبرصلى الله عليه وآله در جايگاه زعامت امّت از يك‏سوى، و شخصيت والاى فاطمه‏عليها السلام از سوى ديگر، زمينه‏اى بود تا كسانِ بسيارى - بويژه آنان‏كه از اين‏گونه پيوندها بيشتر در فكر رقم زدن آينده خود هستند، - به خواستگارى بروند. پيامبرصلى الله عليه وآله، يكسر جواب رد مى‏داد و گاه، تصريح مى‏كرد كه منتظر «قضاى الهى» است. (2)

برخى از دوستان على‏عليه السلام و صحابيان پيامبر خدا به وى پيشنهاد كردند كه به خواستگارى فاطمه عليها السلام برود.
على‏عليه السلام، قلبى دارد سرشار از ايمان و سينه‏اى آكنده از عشق؛ امّا دستانى تهى و پيراسته از درهم و دينار. على‏عليه السلام به خانه پيامبر خدا رفت، شكوه و عظمت پيامبر خدا او را از سخن گفتن باز داشت. با چشمانى آميخته با آزرم، نگاهى به پيامبرصلى الله عليه وآله داشت و نگاهى ديگر به زمين.

پيامبرصلى الله عليه وآله با تمهيداتى على‏عليه السلام را به سخن گفتن وا داشت، و چون على‏عليه السلام سخن گفت، فرمود: «چيزى در زندگى دارى؟». جواب، معلوم بود؛ امّا مگر فاطمه‏عليها السلام را همسانى جز على‏عليه السلام و همسرى لايق جز او بود؟!

ازدواج (و به تعبير پيامبر خدا: امر الهى) تحقّق يافت (3) و آن دو بزرگوار، زندگانى مشترك را در اوّلين سال هجرت، (4) با مهريه‏اى بسيار اندك (5) و مراسمى بس ساده (6) و جهيزيه‏اى ساده‏تر (7) آغاز كردند و بدين سان، شكوهمندترين خانه و نقش‏آفرين‏ترين زندگانى مشترك در تاريخ اسلام، رقم خورد.

در كنار خانه پيامبرصلى الله عليه وآله، خانه‏اى خُرد - كه به راستى از همه تاريخ بزرگ‏تر، و غبطه آفرين عرشيان و زمينيان بود -، بر پا شد. اين خانه، سرچشمه فضيلت‏ها، مكرمت‏ها، عشق، ايمان، ايثار ، جهاد، ساده زيستى، ... بود و به راستى خانه‏اى بود كه سر بر عرش مى‏ساييد.

على‏عليه السلام - اين پارساى شب و زمزمه‏گر خلوت‏هاى آن -، شير بيشه نبرد بود و هنوز زخم‏هاى نشسته بر پيكرش التيام نيافته، در جنگى ديگر حاضر بود و رزم‏آورترين و بزرگ‏ترين هماوردجوىِ ميدان.

و فاطمه‏عليها السلام، آرام و پرشكيب، بار زندگى را بر دوش داشت، با كم‏ترين امكانات مى‏ساخت، زخم‏هاى همسر و پدر را مى‏شست (8) و افزون بر همسرى على‏عليه السلام، به تعبير لطيف پيامبر خدا، «براى پدر، مادرى مى‏كرد». (9)

اوّلين ثمر اين پيوند الهى به سال سوم هجرى ديده به جهان گشود كه حسن‏عليه السلام نام گرفت. (10) و دومين آن، حسين عليه السلام بود كه در سال چهارم به دنيا آمد. (11) زينب و امّ كلثوم‏عليهما السلام پس از برادرها پاى به دنيا گذاردند و آخرين آنها، محسن، سقط گرديد و شهد شهادت نوشيد. (12)

1.سنن النسائى - به نقل از بريده - : ابوبكر و عمر، از فاطمه‏عليها السلام خواستگارى كردند؛ امّا پيامبر خدا فرمود: «او كوچك است». سپس على‏عليه السلام از او خواستگارى كرد و پيامبر خدا او را به ازدواجش درآورد. (13)

2.الطبقات الكبرى - به نقل از علباء بن احمر يشكرى - : ابوبكر، فاطمه‏عليها السلام را از پيامبرصلى الله عليه وآله خواستگارى كرد؛ امّا پيامبر خدا فرمود: «اى ابوبكر! منتظر تقدير الهى هستم». ابوبكر، اين را براى عمر باز گفت. پس عمر بدو گفت: اى ابوبكر! تو را رد كرده است. سپس ابوبكر به عمر گفت: تو فاطمه را از پيامبر خدا خواستگارى كن. پس خواستگارى كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله به او همانى را گفت كه به ابوبكر گفته بود: «منتظر تقدير الهى هستم». (14)

3.الطبقات الكبرى - به نقل از عطا - : على‏عليه السلام، از فاطمه‏عليها السلام خواستگارى كرد. پس پيامبر خدا به فاطمه‏عليها السلام فرمود: «على تو را ياد مى‏كند!». فاطمه‏عليها السلام ساكت ماند. پس پيامبر خدا او را به ازدواج على‏عليه السلام درآورد. (15)

4.پيامبر خداصلى الله عليه وآله: خداوند به من فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج على درآورم. (16)

5.پيامبر خداصلى الله عليه وآله: من هم انسانى مانند شما هستم، از شما زن مى‏گيرم و به شما زن مى‏دهم، مگر فاطمه را كه ازدواجش از آسمان نازل شده است. (17)

6.پيامبر خداصلى الله عليه وآله
- خطاب به فاطمه‏عليها السلام - : به خدا سوگند، در اين‏كه تو را به ازدواج بهترينِ خاندانم درآورم، كوتاهى نكردم! (18)

7.پيامبر خداصلى الله عليه وآله - خطاب به فاطمه‏عليها السلام - : آگاه باش كه براى اين كه تو را به ازدواج بهترينِ خاندانم درآورم، از هيچ كوششى فروگذار نكردم! (19)

8.پيامبر خداصلى الله عليه وآله - خطاب به فاطمه‏عليها السلام - : به جان و دل كوشيدم و برايت بهترينِ خاندانم را يافتم. (20)

9.امام صادق‏عليه السلام:
اگر نبود كه خداوند - تبارك و تعالى - على‏عليه السلام را براى فاطمه‏عليها السلام آفريده بود، برايش هيچ همسرى بر روى زمين نبود، از آدم تا كنون. (21)

10.امام على‏عليه السلام:
پيامبر خدا به من فرمود: «اى على! مردانى از قريش در امر فاطمه بر من خرده گرفتند و گفتند: ما او را از تو خواستگارى كرديم و ندادى؛ ولى او را به ازدواج على درآوردى. و من به ايشان گفتم: به خدا سوگند، شوهردادن و ندادنش به دست من نبود؛ بلكه خداى متعال، او را از شما باز داشت و به ازدواج على درآورد. جبرئيل بر من فرود آمد و گفت: اى محمّد! خداوندِ با جلال و شكوه مى‏گويد: اگر على را نيافريده بودم، براى دخترت فاطمه، همسرى بر روى زمين نبود، از آدم تا كنون». (22)

11.امام على‏عليه السلام:
چون فاطمه‏عليها السلام بالغ شد، بزرگان قريش كه اهل فضل و سابقه در اسلام و داراى شرافت و ثروت بودند، او را خواستگارى كردند؛ ولى هر مردى از قريش كه خواستگارى مى‏كرد، پيامبر خدا از او روى بر مى‏تافت، به گونه‏اى كه برخى از آنان، در پيش خود گمان مى‏بردند كه پيامبر خدا از ايشان ناراحت شده و يا وحى آسمانى درباره ايشان بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده است. (23)

12.السنن الكبرى - به نقل از مجاهد، از امام على‏عليه السلام -: از فاطمه‏عليها السلام دختر پيامبرصلى الله عليه وآله، خواستگارى شده بود. زنى از بستگانم به من گفت: آيا مى‏دانى كه فاطمه‏عليها السلام خواستگارى شده است؟ گفتم: نه - يا آرى -. گفت: تو هم او را خواستگارى كن. گفتم: آيا من چيزى دارم كه با آن به خواستگارى بروم؟
پس به خدا سوگند، هماره مرا اميد داد تا اين‏كه به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدم و چون او را بزرگ و گرامى مى‏داشتيم، هنگام نشستن در پيش روى ايشان، زبانم بند آمد و نتوانستم چيزى بگويم.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «آيا حاجتى دارى؟». پس ساكت ماندم. آن را سه بار تكرار كرد و فرمود: «شايد به خواستگارى فاطمه آمده‏اى؟».
گفتم: آرى، اى پيامبرخدا. فرمود: «آيا چيزى دارى كه مهرش كنى؟». گفتم: نه به خدا، اى پيامبر خدا. فرمود: «پس زرهى را كه بدان مسلّحت كرده بودم، چه كردى؟». گفتم: به خدا سوگند، آن، زرهى ساخته عشيره حُطَم است و بيش از چهار صد درهم نمى‏ارزد. فرمود: «برو كه او را به ازدواجت درآوردم و همان زره را به عنوان مهر برايش بفرست». (24)

13.الأمالى - به نقل از ضحاك بن مزاحم - : شنيدم على بن ابى طالب‏عليه السلام مى‏گويد كه ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چرا نزد پيامبر خدا نمى‏روى تا فاطمه‏عليها السلام را خواستگارى كنى. پس نزد پيامبر خدا رفتم. چون مرا ديد، خنديد. سپس فرمود: «اى ابوالحسن! به چه كار آمده‏اى و حاجتت چيست؟».
على‏عليه السلام [در ادامه] گفت: خويشاوندى و سابقه‏ام در اسلام و يارى كردن او و جهادم را ذكر كردم. پس فرمود: «اى على! راست گفتى و برتر از چيزهايى هستى كه مى‏گويى». پس گفتم: اى پيامبرخدا! فاطمه را به ازدواج من در مى‏آورى؟ فرمود: «اى على! مردانى او را پيش از تو خواستگارى كردند و به فاطمه‏عليها السلام گفتم؛ ولى در چهره‏اش كراهت ديدم؛ امّا منتظر باش تا به سويت باز گردم».

پس پيامبر خدا بر فاطمه‏عليها السلام وارد شد. فاطمه‏عليها السلام از جا برخاست و رداى پدر را گرفت و كفش‏هايش را درآورد و آبْ‏دست برايش آورد و دست و پاى او را شُست و سپس نشست.

پس پيامبر خدا به او فرمود: «اى فاطمه!». پاسخ داد: بلى، چه مى‏خواهى، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «على بن ابى طالب، كسى است كه خويشاوندى و فضيلت و اسلامش را مى‏شناسى و من از خدا خواسته‏ام كه تو را به ازدواج بهترينِ آفريدگانش و محبوب‏ترينِ آنان در نزدش درآورد و على از تو خواستگارى كرده است. چه نظرى دارى؟».

فاطمه‏عليها السلام ساكت ماند و صورتش را برنگردانْد و پيامبر خدا كراهتى در چهره‏اش نديد. پس برخاست، در حالى كه مى‏گفت: «اللَّه اكبر! سكوت او نشانه رضايت اوست». پس جبرئيل نزدش آمد و گفت: اى محمّد! او را به ازدواج على بن ابى طالب‏عليه السلام درآور كه خداوند، او را براى وى و وى را براى او پسنديده است. (25)

14.الكافى
- به نقل از سعيد بن مسيّب - : به على بن حسين‏عليه السلام گفتم: چه هنگام پيامبر خدا، فاطمه‏عليها السلام را به ازدواج على‏عليه السلام درآورد؟ فرمود: «در مدينه، يك‏سال پس از هجرت، و فاطمه‏عليها السلام در آن زمان، نُه ساله بود». (26)

15.تاريخ اليعقوبى - در ذكر ازدواج فاطمه‏عليها السلام - : پيامبر خدا دو ماه پس از ورودش فاطمه‏عليها السلام را به ازدواج على‏عليه السلام درآورد، در حالى كه گروهى از مهاجران، او را از پيامبر خدا خواستگارى كرده بودند. پس چون پيامبرصلى الله عليه وآله او را به ازدواج على‏عليه السلام درآورد، خرده‏گيرى كردند. پيامبر خدا فرمود: «من او را به ازدواج على در نياوردم، بلكه خداوند درآورد». (27)

16.الأمالى: روايت شده كه امير مؤمنان، فاطمه‏عليها السلام را شانزده روز پس از وفات خواهرش رقيّه، همسر عثمان، به خانه بُرد و اين، پس از بازگشت از جنگ بدر و سپرى شدن چند روز از ماه شوّال بود.
و روايت شده است كه او را سه‏شنبه، شش روز از ذى‏حجّه سپرى شده، به خانه برد و خداوند متعال، داناتر است. (28)

17.المعجم الأوسط
- به نقل از جابر بن عبداللَّه - : ما در مراسم عروسى على بن ابى طالب‏عليه السلام و فاطمه‏عليها السلام دختر پيامبر خدا حاضر شديم. پس بهترين «حيس» (29) را در آن عروسى خورديم و پيامبر خدا، روغن و خرما برايمان آماده ساخت و ما خورديم و تشك آن دو در شب عروسى، پوست قوچ بود. (30)

18.الطبقات الكبرى
- به نقل از اسماء بنت عُمَيس، خطاب به اُمّ جعفر - : جهاز جدّه‏ات فاطمه‏عليها السلام براى جدّت على‏عليه السلام آماده شد و درون رختخواب و پشتى‏هايشان، جز ليف خرما نبود.
على‏عليه السلام، در عروسى فاطمه‏عليها السلام، وليمه‏اى داد كه در آن زمان، وليمه‏اى برتر از آن نبود. زرهش را نزد يك يهودى در برابر مقدارى جو به رهن گذاشت. (31)

19.سنن ابن ماجة
- به نقل از عايشه و امّ سلمه - : پيامبر خدا به ما فرمان داد كه جهاز فاطمه‏عليها السلام را آماده كنيم تا او را به خانه على‏عليه السلام بفرستيم. پس به سراغ خانه رفتيم و كف اتاق را با خاك نرم اطراف مَسيل، فرش كرديم. سپس دو بالش را از ليف (خرما) كه با دست، آن را زده و حلّاجى كرده بوديم، پر كرديم.

سپس پيامبر خدا به ما خرما و كشمش خورانْد و آب گوارا نوشاند و چوبى را در گوشه اتاق نصب كرديم تا بر آن، لباس آويزان كنند و مشك آب بياويزند. پس بهتر از عروسى فاطمه‏عليها السلام عروسى‏اى نديديم (32). (33)

20.امام على‏عليه السلام: چون خواستم فاطمه‏عليها السلام را به خانه بياورم، پيامبر خدا، ظرف زرّينى (34) به من داد و فرمود: «با [پول] اين ظرف، خوراكى براى وليمه عروسى‏ات بخر».
پس به سوى محافل انصار به راه افتادم و به نزد محمد بن مسلمه در جايگاه خشك كردن خرماهايش رفتم. از كارش فارغ شده بود. به او گفتم: در برابر اين ظرف، خوراكى به من بفروش. پس طعامى به من داد و من برداشتم. آن‏گاه گفت: تو كيستى؟ گفتم: على بن ابى طالب.

گفت: پسرعموى پيامبر خدا؟ گفتم: آرى. گفت: و با اين خوراك چه مى‏كنى؟ گفتم: عروسى مى‏كنم . گفت: با چه كسى؟ گفتم: دختر پيامبر خدا. گفت: پس اين خوراك و اين ظرف زرّين را بگير و براى تو باشد.
پس آن را گرفتم و بازگشتم و همسرم را پيش خود آوردم.

و خانه فاطمه‏عليها السلام، از آنِ حارثة بن نعمان بود. فاطمه‏عليها السلام از پيامبرصلى الله عليه وآله خواست كه جايش را تغيير دهد؛ امّا پيامبر خدا به او فرمود: «آن‏قدر حارثه به خاطر ما تغيير مكان داده است كه من از او شرم مى‏كنم». چون حارثه اين را شنيد، از آن خانه نقل مكان كرد و فاطمه‏ عليها السلام را در آن جاى داد. (35)

21.المصنّف
- به نقل از ابن عبّاس - : [پيامبرصلى الله عليه وآله] بلال را فرا خواند و فرمود: «اى بلال! من دخترم را به ازدواج پسرعمويم درآورده‏ام و دوست مى‏دارم كه غذا دادن هنگام ازدواج، از سنّت‏هاى امّتم شود. پس به پيش گلّه برو و گوسفندى و چهار يا پنج مُد (36) بگير و كاسه‏اى برايم بگذار تا شايد مهاجران و انصار را بر آن گِرد آورم و هرگاه از كارت فارغ شدى، مرا آگاه كن».

پس بلال رفت و فرمان را اجرا كرد و كاسه را نزد پيامبر خدا آورد و در جلوى حضرت نهاد. پيامبر خدا از سرِ كاسه برداشت و فرمود: «مردم را دسته دسته وارد كن و هيچ دسته‏اى دوباره باز نگردد». پس مردم وارد مى‏شدند و هرگاه دسته‏اى غذايش را تمام مى‏كرد، دسته‏اى ديگر وارد مى‏شد تا آن كه همه فارغ شدند.

سپس پيامبرصلى الله عليه وآله به سوى آنچه باقى مانده بود، توجه كرد و آب دهان مبارك خود را در آن ريخت و غذا بركت كرد و فرمود: «اى بلال! آن را براى مادرانت (همسران پيامبر خدا) ببر و به آنان بگو: بخوريد و به كسانى هم كه بر شما وارد مى‏شوند، بخورانيد». (37)

22.كتاب من لايحضره الفقيه
- به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصارى، در ذكر ازدواج فاطمه‏عليها السلام -: چون شب زفاف شد، اسب خاكسترى رنگ پيامبرصلى الله عليه وآله را برايش آوردند و بر رويش روپوشى از مخمل انداخته شد. پيامبرصلى الله عليه وآله به فاطمه‏عليها السلام فرمود: «سوار شو» و به سلمان فرمان داد كه زمام آن را بكشد و پيامبرصلى الله عليه وآله، خود از پى، آن را مى‏راند.

در همين حال كه در ميان راه بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله صداى فرود آمدن چيزى را شنيد، كه جبرئيل بود با هفتاد هزار فرشته، و ميكائيل به همراه هفتاد هزار فرشته. پس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «چه چيزْ شما را به زمين فرود آورده است؟». گفتند: آمده‏ايم تا فاطمه‏عليها السلام را به خانه همسرش ببريم. و جبرئيل، تكبير گفت و ميكائيل، تكبير گفت و فرشتگان، تكبير گفتند و محمّدصلى الله عليه وآله، تكبير گفت. پس، از همان شب، تكبير گفتن در عروسى‏ها رسم شد. (38)

23.امام على‏عليه السلام
- در ذكر ازدواجش با فاطمه‏عليها السلام -: سپس پيامبر خدا مرا صدا كرد: «اى على!». گفتم: بلى، اى پيامبر خدا. فرمود: «به خانه‏ات وارد شو و با همسرت لطيف و سازگار باش كه فاطمه، پاره تن من است. هرچه او را رنج دهد، مرا رنج مى‏دهد، و هرچه او را شادمان كند، مرا شادمان مى‏كند . شما را به خداوند مى‏سپارم و خدا را به جاى خود، بر شما مى‏گمارم». (39)

ادامه نوشته

زیباترین پیوند هستی مبارکباد.

امشب خدا لطف نهان خود هویدا میکند


امشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا میکند


امشب دو تا را جفت هم ، از صنع یکتا میکند


یعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا میکند


با چشم دل در صورت او سیر معنا میکند


امشب حسد بر خاکیان ، بی حد برند افلاکیان


خندان چمن ؛ رقصان دمن ؛ خوشدل زمین ؛ خرم زمان



در دست اسرافیل بین ، صورش شده ساز و دُهُل


با نور، دعوتنامه بفرستاده هادیّ سُبُل


امضا ، ز ختم المرسلین ؛ گیرندگان ، خیل رُسل


هر کس که آید همرهش نی دسته گل ؛ یک باغ گل


در آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیا


ای غصّه و ای غم برو ؛ ای شوق و ای شادی بیا


 


از بهر این ساعت زمان لحظه شماری کرده است


وز بهر این وصلت زمین نابردباری کرده است


چشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده است


ایوب دهر از شوق امشب، بی قراری کرده است


دست خدا ، وجه خدا را خواستگاری کرده است


امشب علی ،آن عدل کل بر عق کل داماد شد


شاگرد ممتاز نَبی ، داماد بر استاد شد


 


خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند


صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند


وز طور موسی آمده تا آنکه در بانی کند


آید خلیل ،آرد ذبیحِ خود که قربانی کند
یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند


کرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمه


عیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمه


 


امشب به ملک اهل دل مولی الموالی ، والی است


بر سینه غم دست رد زن، شب موسم خوشحالی است


شام سیه بختی شد و روز همایون فالی است


کوثر،کنار ساقی کوثر علیّ عالی است


زهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی است


امشب به روی مرتضی ، لب های زهرا خنده کرد


آن دل گر از غم مرده بود، از خنده ی خود زنده کرد



میخانه باز و هرکسی جام مکیّف می زند


ناهید، پا می کوبد و تندر به کف دف می زند


رنگین کمان چون مشتری خود را در این صف می زند


لبخند وصل امشب چه خوش کوثر به مصحف می زند


آری نه تنها خاکیان ، هر آسمان کف می زند


منشین غمین امشب دلا، شادی دل کن بر ملا


خیز و مِس خود کن طلا ، آیینه ات را ده جلا


 


عقد علی و فاطمه در آسمان بسته شد


در آسمان بسته شد در کهکشان ها بسته شد


زین نرگس و سوسن دگر چشم و زبان بسته شد


راه یقین ها باز شد ، پای گمان ها بسته شد


بازاریان حُسن را ، دیگر دکان ها بسته شد


خورشید و ماه و آسمان،آیینه گردانی کنند


چون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنند



بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد


جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود


میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود


چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود


درشهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَد


خیل مَلک از عرش ، سوی فرش فرش آورده اند


بهر جلوس انبیا پَرهای خود گسترده اند


 


امشب زشادی هر وجودی خویش را گم کند


گردون تماشای زمین با چشم اَنجُم می کند


دریای لطف سرمدی ، بی حد تلاطم می کند


اهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم می کند


هر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم می کند


امشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شد


با دست جانان دفتر عشق علی ، شیرازه شد


 


امشب صدف، بر گوهری ، یک بحر گوهر می دهد


یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد


صرّاف کل ، دردانه ای بر دُرج حیدر می دهد


خود دست دختر را پدر بر دست شوهر می دهد؟


نی نِی ، فلک خورشید را بر ماه انور می دهد؟


تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد


زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد


 


امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد


کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد


مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد


انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد


هم آن به این دل می دهد ؛ هم این از آن دل می برد


با نغمه ی جادویی اش ، داوود مداحی می کند


با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند


 


چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان


خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان


شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان


لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان


شیعه مبارک باد گو ، بر یازده فرزندشان


ای شیعه ، دست افشان شو وتبریک بر دلها بگو


بر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگو



ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین


قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین


زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین


هم روز را در چهره او ، هم شب را در آن گیسو ببین


هم لاله زار رو ببین ، هم نافه بارِ مو ببین


هر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کند


روزی رسد کز چشم تو رُخسار خود پنهان کند
 
 
۳۰ مولودي زیبا از مداحان مختلف به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علي(ع) و حضرت زهرا(س) به همراه دانلود را اینجا ببینید.

نشانه های خداوند در طبیعت و لزوم تفکر در آن

پارس قرآن - خداوند در بسياري از آيات قرآن ,انسان را دعوت به تفكر در طبيعت مي كند. تعدادي از اين آيات در اينجا آورده شده اند. قابل ذكر است كه عكسها زير بر اساس سليقه شخصي جمع آوري شده اند و ممكن است نشان دهنده عمق آيات نباشند

سوره الرعد, آيه سه

و اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه ميوه‏اى در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب مي ‏پوشاند قطعا در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مي ‏كنند نشانه ‏هايى وجود دارد

سوره الروم, آيه ۲۴

و از نشانه‏هاى او [اينكه] برق را براى شما بيم ‏آور و اميدبخش مينماياند و از آسمان به تدريج آبى فرو ميفرستد كه به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده مي‏گرداند در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل مي‏كنند قطعا نشانه‏ هايى است

سوره النحل, آيه ۱۱

به وسيله آن كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ديگر] براى شما مي‏روياند قطعا در اينها براى مردمى كه انديشه مي‏كنند نشانه‏اى است

سوره النحل, آيه ۱۲

و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد و ستارگان به فرمان او مسخر شده ‏اند مسلما در اين [امور] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند نشانه‏ هاست

سوره النحل, آيه ۱۳

و [همچنين] آنچه را در زمين به رنگهاى گوناگون براى شما پديد آورد [مسخر شما ساخت] بي ‏ترديد در اين [امور] براى مردمى كه پند مي ‏گيرند نشانه‏اى است

سوره الحشر, آيه ۲۱

اگر اين قرآن را بر كوهى فرومي‏فرستاديم يقينا آن [كوه] را از بيم خدا فروتن [و] از هم ‏پاشيده مي‏ديدى و اين مثلها را براى مردم مي‏زنيم باشد كه آنان بينديشند

سوره النحل, آيه ۶۹

سپس از همه ميوه‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شكم] آن شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مي ‏آيد در آن براى مردم درمانى است راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مي ‏كنند نشانه [قدرت الهى] است

سوگند در قرآن

سوگندهاي خود را وسيله تقلب و خيانت در ميان خود قرار ندهيد، مبادا گامهاي ثابت (بر ايمان) متزلزل گردد

خداوند کریم در تعدادی از آیات قرآن برای تاکید بر اهمیت موضوع و همچنین برای زیبایی کلام قسم یاد می کنند. در میان تمامی سوگندهای موجود در قرآن, در یک مورد بر اهمیت سوگند تاکید دوباره شده است و آن سوگند به جایگاههای ستارگان است. تاکید خداوند در این مورد بر عظمت قرآن مجید است. به این موضوع در آیات زیر اشاره شده است:ا

سوره ٥٦;, آیات ٧ ٥ تا ٧٩
سوگند به جايگاه‏هاى [ويژه و فواصل معين] ستارگان, اگر بدانيد آن سوگندى سخت بزرگ است, كه اين [پيام] قطعا قرآنى است ارجمند, در كتابى نهفته, كه جز پاك‏شدگان بر آن دست ندارند

برای درک بهتر اهمیت این سوگند, باید وسعت وبزرگی جهان و ملیاردها ستاره و کهکشان موجود در آن را در نظر داشته باشیم. فقط در کهکشان ما در حدود میلیاردها ستاره هستند که هر کدام با سرعتی متفاوت و در مسیری مشخص به دور مرکز کهکشان در حال گردش هستند. با وجود تعداد بسیار زیاد این ستاره ها, امکان برخورد آنها با یکدیگر بسیار اندک است. سوگند به ستارگان در آیات دیگری هم از قرآن مجید تکرار شده است:ا

سوره ٨٦, آیات ١ تا ٤
سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد, و تو چه دانى كه اختر شبگرد چيست, آن اختر فروزان, هيچ كس نيست مگر اينكه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است

سوره ٥٣, آیات ١ و ٢
سوگند به اختر چون فرود مى‏آيد, [كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده, و از سر هوس سخن نمى‏گويد, اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست

سوره ٨١, آیات ١٥ و ١٩
نه نه سوگند به اختران گردان, [كز ديده] نهان شوند و از نو آيند, سوگند به شب چون پشت گرداند, سوگند به صبح چون دميدن گیرد, كه [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است

در بعضی آیات, خداوند کریم به خود قرآن قسم می خورند:ا

سوره ٣٦, آیات ٢ تا ٤
سوگند به قرآن حكمت‏آموز, كه قطعا تو از [جمله] پيامبرانى, بر راهى راست

سوره ٣٨, آیات ١ و ٢
صاد سوگند به قرآن پراندرز, آرى آنان كه كفر ورزيدند در سركشى و ستيزه‏اند

سوره ٤٣, آیات ٢ و ٣
سوگند به كتاب روشنگر, ما آن را قرآنى عربى قرار داديم باشد كه بينديشيد

سوره ٤٤, آیات ٢ و ٣
سوگند به كتاب روشنگر , [كه] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم [زيرا] كه ما هشداردهنده بوديم

تعدادی دیگری از سوگندهای موجود در قرآن در اینجا گرد آوری شده اند:ا

سوره ٥١, آیات ١ تا ٨

سوگند به بادهاى ذره‏افشان

و ابرهاى گرانبار

و سبك سيران

و تقسيم‏كنندگان كار

كه آنچه وعده داده شده‏ايد راست است

و [روز] پاداش واقعيت دارد
سوگند به آسمان مشبك

كه شما [درباره قرآن] در سخنى گوناگونيد

سوره ٥٢, آیات ١ تا ٧

سوگند به طور

و كتابى نگاشته شده

در طومارى گسترده

سوگند به آن خانه آباد [خدا]ا

سوگند به بام بلند [آسمان]ا

و آن درياى سرشار [و افروخته]ا

كه عذاب پروردگارت واقع‏شدنى است

سوره ٩١, آیات ١ تا ٧

سوگند به خورشيد و تابندگى‏اش

سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود

سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند

سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد

سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت

سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد

سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد

سوره ١۰۰, آیه ١
سوگند به ماديانهائى كه با همهمه تازانند و با سم[هاى] خود از سنگ آتش مى‏جهانند

سوره ٦٨, آیه ١
نون سوگند به قلم و آنچه مى‏نويسند

سوره ٩٥, آیات ١ تا ٤
سوگند به انجير و زيتون, و طور سينا, و اين شهر امن [و امان], [كه] براستى انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم.ا

گریه حضرت امام صادق(علیه السلام) بر غیبت امام مهدی

امام زمان (عج)

آداب و وظائف ما در عصر غیبت

ما در عصر غیبت، تکالیف و وظایفی داریم که عمل به آن، ارتباط ما را با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مستحکم می کند، آن گاه می توانیم از وجود نوارنی آن حضرت که در پس پرده غیبت قرار گرفته، بیشترین بهره را ببریم، نظر شما را به بخش مهمی از این وظایف سازنده جلب می کنیم:

اهمیت انتظار فرج

از مهم ترین تکلیف ها و وظایف، انتظار فرج است، زیرا انتظار فرج از بزرگترین عبادات می باشد.(1)

با توجه به این که معنای انتظار فرج، تنها انتظار و امید قلبی نیست، گرچه انتظار قلبی شاخه ای از انتظار فرج است، ولی به معنای عمل به خاطر ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز می باشد، تا خداوند در ظهورش تعجیل فرماید. همان گونه که انتظار نسبت به کشاورز، آن است که زمین و سایر شؤون مربوط به زراعت را آماده سازد، و همان گونه که کسی که در انتظار مهمان است، بر او است که مقدمات کار را فراهم نماید، خود را برای پذیرایی از مهمان مهیّا کند، همین طور انتظار فرج به عمل و تهیّه مقدمات بستگی دارد.

بنابراین، بر ما لازم است که در عصر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خود و جامعه خود را با عمل های شایسته، و امر به معروف و نهی ازمنکر آماده سازیم، و در انتظار دولت عدالت گستر او باشیم.

انتظار به این معنا در روایات اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است، در حدیث آمده، امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: (محبوب ترین کارها در پیشگاه خداوند متعال، انتظار فرج است) (2)

و امام صادق علیه السلام فرمود: (اَفْضَلُ اَعمالِ شِیعتنا اِنتِظارُ الْفَرَجِ؛(3) بهترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است).

و حضرت امام رضا علیه السلام در وصف امامان علیهم السلام و شیعیانشان فرمود: (دین آنها تقوا، عفّت، تلاش و کوشش... و اصلاح و انتظار فرج در پرتو صبر و استقامت است). (4)

امیر مؤمنان علی علیه السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (برترین عبادت ها، انتظار فرج است). (5)

امام رضا علیه السلام فرمود: پدرانم از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل کردند که فرمود: (بهترین اعمال امّت من انتظار فرج از سوی خداوند متعال است). (6)

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: (پاداش انتظار کِشنده امر ما، مانند پاداش کسی است که به خون خود در راه خدا، غوطه ور شود). (7)

امام صادق علیه السلام :

(کسی که در حال انتظار فرج ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بمیرد، مانند کسی است که در محضر قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف درخیمه آن حضرت است). سپس فرمود: (نه، بلکه، پاداش او همانند پاداش کسی است که با شمشیر در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله با دشمنان می جنگد)

از این احادیث چنین استفاده می شود که انتظار فرج با دشواری های بسیار روبرور می شود، از این رو که امر به معروف ونهی از منکر می کند در عصری که معروف، در میان مردم، منکر، و منکر معروف گشته است، در این صورت مانند کسی است که در خون خود در راه خدا، غلتیده است. اما شخص بی تفاوت و رفاه طلبی که به واجبات خود عمل نمی کند و هیچ گونه احساس مسئولیت نمی کند، آیا چنین کسی در خون خود می غلتد؟!

و در روایتی آمده؛ امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردانش فرمود: (کسی که در حال انتظار فرج ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بمیرد، مانند کسی است که در محضر قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف درخیمه آن حضرت است). سپس فرمود: (نه، بلکه، پاداش او همانند پاداش کسی است که با شمشیر در رکاب رسول خدا صلی الله علیه وآله با دشمنان می جنگد). (8)

گریه حضرت امام صادق بر غیبت امام مهدی

از سَدیر صیرفی روایت شده که گفت: من و مفضّل و ابوبصیر و اَبان بن تغلب به محضر مولایمان امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم، دیدیم آن حضرت لباس مویین خشن وساده پوشیده و روی خاک نشسته، وهمچون شخص سوگوار و عزیز از دست داده، با حالتی سوزان و جگر سوز گریه می کند، به طوری که اندوه جانکاه از چهره اش دیده می شد، وصورتش دگرگون شده بود، و اشک از اطراف چشمانش می ریخت، و در این حال می گفت:
امام زمان (عج)

(ای آقای من، غیبت تو خواب را از من ربوده، بستر را برایم تنگ ساخته، روح و روانم را بی تاب و پر تنش نموده است؛ ای آقای من، غیبت تو مصیبت مرا، به فاجعه دردناکی تبدیل کرده، واین مصایب به مصیبت های گذشته یکی پس از دیگری، پیوسته که موجب هلاکت و نابودی من شده است، هر اشکی که از چشمانم می ریزد، و هر ناله ای که از سینه ام بر می خیزد، در مورد مصایب پی در پی گذشته، و بلاهای سابق انباشته شده، آن چنان زیاد و طاقت فرسا است که به دیدگانم آسیب می رسانند، و هر وقت که این اشک ها را می نگرم و این صدای ناله سینه ام را به خاطر مصیبت های جان سوز گذشته می شنوم، به یقین می نگرم که مصایب آینده بسی بزرگ تر و جانکاه تر از مصایب گذشته است. وسختی های آن، کمر شکن تر است، چرا که با خشم و اندوه تو آمیخته شده است).

سَدیر می گوید: از وحشت و ناراحتی، عقل از سرِما پرید، و بر اثر جزع وبی تابی، قلب های ما پـاره پـاره شد، به خاطر آن حالـت امـام صادق علیه السلام که بسیار هولناک و تکان دهنده و دردآلود بود، گمان بردیم که آن حضرت دچار حادثه بسیار تلخ وکوبنده، ناگوار و طاقت فرسا شده است، عرض کردیم: (ای فرزند بهترین مخلوقات، خداوند چشمانت را نگریاند، برای کدام حادثه آن قدرگریه کرده ای که اشک چشمانت تمام شده، وباران، اشک از دیدگانت جاری گشته است؟ وچه موضوعی این گونه شما را سوگمند و گریان و پریشان نموده است؟)

آتش بُغض امام آن چنان ترکید و شعله ور شد و ناله ای سوزناک سرداد و سفره دلش گشوده شد، و ترس و هراسش سخت گردید و در این حال فرمود: (وای بر شما، بامداد امروز به کتاب جفر نگاه کردم، و این کتابی است که علم به مرگ ها، بلاها، مصیبت ها و علم آنچه گذشته و آینـده تا روز قیامت خواهد آمد؛ در آن نوشته شـده است، که خداوند محمّد صلی الله علیه وآله وسلم و امامان بعد از او را، به این کتاب، اختصاص داده است. من در این کتاب تأمّل کردم، ولادت قائم ما عجل الله تعالی فرجه الشریف و غیبت او، و طولانی شدن غیبتش و گرفتاری های مؤمنان در عصر غیبت، و پدیدار شدن شک و تردید در قلب های آنان بر اثر طولانی شدن غیبت، ومرتد شدن بسیاری از دین، و خروج آنها از اسلام، و بی تعهد شدن آنها به ولایت رامشاهده کردم، آن گونه که خداوند می فرماید:

"و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم". (سوره اسراء، آیه 13)

منظور از این طائر، ولایت ماست، وقتی که این همه ناگواری ها در ارتباط با غیبت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را، در کتاب جفر مشاهده کردم، بی اختیار منقلب شده و قلبم سوخت و اندوه ها مرا فراگرفت.(9)

 

ادامه نوشته

آخر الزمان چیست؟

 آخر الزمان چیست؟

آخر الزمان چیست؟


آخِرُالزَّمان، اصطلاحی که در فرهنگ ادیان بزرگ دنیا دیده می شود و در ادیان ابراهیمی اهمیت و برجستگی ویژه ای دارد. باورهای مربوط به آخرالزمان، بخشی از مجموعه عقیده هایی است که به پایان این جهان و پیدایش جهان دیگر مربوط می شود و ادیان بزرگ درباره آن پیشگویی هایی کرده اند.

و امّا آخرالزمان در آیین اسلام؛

در قرآن مجید گفتار صریحی درباره آخرالزمان نیست و این اصطلاحی است که در احادیث و مؤلفه های مسلمانان به چشم می خورد.
این اصطلاح، در کتاب های حدیث و تفسیر در دو معنی به کار رفته است: نخست، همه آن قسمت از زمان که بنا بر عقیده مسلمانان، دوران نبوت پیامبراسلام است و از آغاز نبوت پیامبر تا وقوع قیامت را شامل می شود. دوم، فقط آخرین بخش از دوران یاد شده که در آن مهدی موعود ظهور می کند و تحولات عظیمی در عالم واقع می شود. انصاف حضرت محمد (ص) به پیامبر آخرالزمان در میان مسلمانان، با این دو مطلب ارتباط دارد: نخست اینکه پیامبر اسلام، خاتم پیامبران است و شریعت وی به دلیل کامل بودن، تا پایان این عالم اعتبار دارد و او پیامبر آخرین قسمت از زمان است که به قیامت می پیوندد؛ دیگر اینکه در نخستین سده های اسلام، حداقل تصور عده ای از مسلمان چنین بود که قیام قیامت نزدیک است و ظهور پیامبر اسلام در عصری واقع شده که به قیامت متصل است.
در فرهنگ عامه مسلمانان خاصه شیعه، اصطلاح آخرالزمان حکایت از عصری می کند که مهدی موعود در آن ظهور می کند و تحولات ویژ ه ای در جهان رخ می دهد. در روایت های مسلمانان، برای این عصر مشخصه های ویژه ای (به نام نشانه های آخرالزمان) نقل شده است.
از مجموع روایت هایی که در کتاب های حدیث، تفسیر و تاریخ درباره عصر ظهور مهدی موعود نقل شده است، دو مطلب درباره ویژگی های آخرالزمان ـ به معنی عصر مهدی موعود ـ به صورت تواتر معنوی به دست می آید. اول اینکه در این عصر، پیش از ظهور مهدی موعود، فساد اخلاقی و بیداد و ستم همه جوامع بشری را فرامی گیرد و به صورت عام ترین پدیده در روابط انسان ها درمی آید. دیگر اینکه پس از ظهور مهدی، تحول عظیمی در جوامع رخ می دهد، فساد و ستم از میان می رود و توحید و عدل و رشد کامل عقلی و عملی در سراسر زندگی انسان ها جریان می یابد. معروف ترین حدیث که با عبارت های گوناگون نقل شده است، نشانه اصلی دوران حکومت مهدی در آخرالزمان را، بال گستردن داد بر سراسر جهان یاد می کند: خداوند جهان را که از بیداد و تباهی آکنده شده است، به وسیله او از قسط و عدل پر می سازد (ابن ماجه، ج 2 ، ص 1336؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 266). برخی، مجموعه مشخصه ها و نشانه های آخرالزمان را که مربوط به عصر مهدی موعود می شود و در حدیث ها پیشگویی شده است، چنین تفسیر کرده اند: پیروزی نهایی صلاح و عدالت و آزادی، حکومت جهانی واحد، آبادانی تمام زمین، بلوغ بشریت به خردمندی کامل و آزادی از جبرهای طبیعی و اجتماعی، برقراری مساوات کامل میان انسان ها در امر ثروت، از میان رفتن کامل مفاسد اخلاقی، منتفی شدن جنگ و در نهایت ، سازگاری انسان و طبیعت (مطهری، 60).
در نظر عده ای از مفسران متأخر مسلمان، افزون بر روایات هایی که از آن سخن گفته شد، در قرآن آیه هایی هست که به آینده جوامع انسانی نظر دارد و دربارة حکومت توحید و عدل در آینده زندگی انسان مطالبی بیان می کند. اینان معتقدند که آیه های مربوط به جانشینی انسان در زمین، فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزی حق بر باطل با وجود جولان همیشگی باطل، آیه هایی هستند که سرنوشت آینده بشریت را پیش گویی می کنند و مستقیماً به مسئله آخرالزمان مربوط می شوند. محمدرشید رضا (9/80)، محمدحسین طباطبایی (14/330) و سید قطب (5/3001،3002) به ترتیب در ذیل آیات 128 از سوره 7 (اعراف)، 105 از سورة 21 (انبیاء) و 171 و 172 از سوره 37 (صافات) قرآن، این عقیده را توضیح داده اند.
اینان، آیه ها و روایت های مربوط به تحولات آخرالزمان را بیان کننده نوعی فلسفه تاریخ می دانند. این مفسران که از روحیه خاص عصر ما، یعنی جست وجوی نوعی فلسفه برای تاریخ انسان متأثرند، در صدد کشف فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلام برآمده اند و آن را در این آیه ها و امثال آن یافته اند. در نظر اینان، تحولات آخرالزمان که در روایت بیان شده است، چیزی جز آینده طبیعی جامعه انسانی نیست. عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایی تکامل اجتماعی و طبیعی نوع انسان. چنین آینده ای امری است محتوم و مسلمانان باید انتظار آن را بکشند.

تعویق زمان مرگ آیت‌الله حائری با عنایت امام حسین(ع)

مرحوم شریف رازی نقل می‌کند: آیت الله حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم دارای خصایص اخلاقی و انسانی و سجایای بسیاری بود، از خصوصیات بارز او شدت ارادتش به پیامبر و خاندانش، به ویژه سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا(ع) بود که زبانزد خاص و عام بود.

این ارادت به گونه‌ای بود که مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی که یکی از خوبان بود از سوی آن جناب دستور داشت، همه روزه پیش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقایقی ذکر مصیبت امام حسین(ع) را کند و آن‌گاه جناب حائری درس فقه خود را آغاز می‌کرد.

دهه محرم مجلس سوگواری داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسین(ع) گِل بر چهره و پیشانی می‌مالید و جلو دسته عزاداری علما حرکت می‌کرد.

از شدت ارادت او به کشتی نجات امت، امام حسین(ع) و دلیل آن پرسیدند که در پاسخ فرمود: «من هر چه دارم از آن گرامی است» و آن‌گاه یکی از کرامت‌های آن حضرت در مورد خودش را به این صورت شرح داد:

هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: «شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت»، از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم، اما بدان توجه زیادی نکردم، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف «سید جواد کلیدار» در کربلا رفتیم و پس از گردش و بحث علمی نهار خوردیم و به استراحت پرداختیم.

هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روی من انداختند، اما باز هم می‌لرزیدم و آن‌گاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصله‌ای ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله‌ای یافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم.

کم کم علائم و نشانه‌های مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب سه شنبه افتادم، در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: «پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد».

من که مرگ را در برابر دیدگانم می‌دیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم: «سرورم! من از مرگ نمی‌هراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه(س) شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آن‌گاه بروم».

شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم، فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت: «سیدالشهدا(ع) می‌فرماید: «شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده‌ایم و تقاضا کرده‌ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها کنید» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آن‌گاه هر سه با هم صعود کردند.

درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم، صدای گریه خاندانم را شنیدم و توجه یافتم که به سر و صورت می زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و دیده گشودم، اما دریافتم که چشمانم بسته و بر صورتم پوشش کشیده‌اند، خواستم پایم را حرکت دهم که دیدم دو شصت پایم را نیز بسته‌اند، دستم را برای کنار زدن پوشش از صورتم به آرامی حرکت دادم که دیدم همه ساکت شدند و گفتند: «گریه نکنید حرکت دارد» و آرام شدند، پوشش از روی من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را باز کردند.

اشاره کردم که آب بیاورید و آب را به دهانم ریختند، کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدریج بهبودی کامل خویش را یافتم و این به خاطر برکت و عنایت مولایم حسین(ع) بود.

ولادت امام رضا(ع)

مراسم ولادت امام رضا(ع)

زندگی نامه امام رضا (ع)

آن حضرت روز پنج شنبه یا جمعه ، ۱۱ ذى القعدة ، سال ۱۴۸ هجرى قمرى (۱)، یک سال پس از شهادت امام جعفر صادق علیه السلام در شهر مدینه منوّره دیده به جهان گشود؛ و با ظهور نور طلعتش جهانى را روشنائى بخشید.

****

نام : علىّ، صلوات اللّه و سلامه علیه .(۲)
کنیه : ابوالحسن ثانى ، ابوعلىّ و… .
القاب : رضا، صابر، زکىّ، وفىّ، ولىّ، رضىّ، ضامن ، غریب ، نورالهدى ، سراج اللّه ، غیظ المحدّثین ، غیاث المستغیثین و… .
پدر: امام موسى کاظم ، باب الحوائج إ لى اللّه علیه السلام .
مادر: شقراء، معروف به خیزران ، امّ البنین ، و بعضى گفته اند: نجمه بوده است .
نقش انگشتر: حضرت داراى سه انگشتر بود، که نقش هر کدام به ترتیب عبارتند از:
((حَسْبىَ اللّهُ)) ، ((ما شاءَ اللّهُ وَ لا قُوَّةَ إ لاّ بِاللّهِ)) ، ((وَلییّ اللّهُ)) .
دربان : مورّخین ، دو نفر را به نام محمّد بن فرات و محمّد بن راشد به عنوان دربان حضرت گفته اند.
مدّت امامت : بنابر مشهور، روز جمعه ، ۲۵ رجب ، سال ۱۸۳ هجرى قمرى ، پس از شهادت پدر مظلومش بلافاصله مسئولیّت رهبرى و امامت جامعه اسلامى را به عهده گرفت ، که تا سال ۲۰۳ یا ۲۰۶ به طول انجامید.
و در سال ۲۰۰ هجرى قمرى حضرت توسّط ماءمون به خراسان احضار گردید.
مدّت عمر: در طول عمر آن حضرت بین ۴۹ تا ۵۷ سال بین مورّخین اختلاف است .
و بر همین مبنا در مقدار و مدّت هم زیستى با پدر بزرگوارش ؛ و نیز در مدّت حیات پس از پدرش اختلاف مى باشد، گرچه برخى گفته اند که آن حضرت ۲۹ سال و دو ماه در زمان حیات پدر بزرگوارش زندگى نموده است .
در علّت آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان ، نیز بین مورّخین اختلاف است ؛ ولى مى توان از مجموع گفته ها، این گونه استفاده نمود:
چون هارون الرّشید به هلاکت رسید، بغداد و حوالى آن در اختیار فرزندش امین ، و خراسان با حوالى آن تحت حکومت دیگر فرزندش ماءمون قرار گرفت .
پس از گذشت مدّتى کوتاه ، بین دو این برادر اختلاف و جنگ ، رونق گرفت و امین کشته شد.
در این بین ، ماءمون نیز جهت استحکام قدرت خود چنان ابراز داشت که از علاقه مندان خاندان علىّ بن ابى طالب و سادات بنى الزّهراء مى باشد.
بنابر این ، در سال ۲۰۰ هجرى نامه اى به استاندار خود در شهر مدینه منوّره فرستاد، تا حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام را از راه بصره اهواز، (به گونه اى که از غیر مسیر شهر قم باشد) به خراسان منتقل گردانند.
هنگامى که امام رضا علیه السلام به شهر مَرْوْ رسید، ماءمون عبّاسى به حضرتش پیشنهاد بیعت و خلافت را داد.
ولى حضرت چون کاملاً نسبت به افکار و دسیسه هاى ماءمون و دیگر خلفاء بنى العبّاس آگاه و آشنا بود، پیشنهاد خلافت را از طرف ماءمون نپذیرفت .
و ماءمون دو ماه به طور مرتّب ، با نیرنگ ها و شیوه هاى گوناگونى اصرار مى ورزید که شاید امام علیه السلام بپذیرد؛ ولى چون از طریقى در رسیدن به هدف خویش موفّق نگردید، در نهایت ، حضرت را تهدید به قتل کرد.
بر همین اساس امام علیه السلام مجبور گردید که ولایتعهدى را تحت شرائطى بپذیرد، که روز پنج شنبه ، پنجم ماه مبارک رمضان ، در سال ۲۰۱ بیعت انجام گرفت ، مشروط بر آن که حضرت در هیچ کارى از امور حکومت دخالت ننماید.
پس از آن که ماءمون به هدف خود رسید و از هر جهت حکومت خود را ثابت و استوار یافت ، شخصا تصمیم قتل حضرت رضاعلیه السلام را گرفت و به وسیله انگور زهرآلود، آن امام مظلوم و غریب را مسموم و شهید کرد.
شهادت : بنابر مشهور بین تاریخ ‌نویسان ، حضرت روز جمعه یا دوشنبه ، آخر ماه صفر، در سال ۲۰۳ یا ۲۰۶ هجرى قمرى
(۳) به وسیله زهر مسموم شده و در سناباد خراسان شهید گردید؛ و به عالم بقاء رحلت نمود.
و جسد مطهّر و مقدّس آن حضرت در منزل حمید بن قحطبه ، کنار قبر هارون الرّشید دفن گردید.
خلفاء هم عصر آن حضرت : امامت حضرت ، هم زمان با حکومت هارون الرّشید، فرزندش امین ، عمویش ابراهیم ، دوّمین فرزندش محمّد، سوّمین فرزندش عبداللّه ملقّب به ماءمون عبّاسى مصاددف گردید.
تعداد فرزندان : عدّه اى گفته اند حضرت داراى پنج پسر و یک دختر به نام فاطمه بوده است ؛ ولى اکثر مورّخین بر این عقیده اند که حضرت بیش از یک پسر به نام ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام نداشته است .
نماز آن حضرت : شش رکعت است ، در هر رکعت پس از قرائت سوره حمد، ده مرتبه ((هل اءتى عَلَى الا نْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئا مَذْکُورا)) خوانده مى شود.(۴)
و بعد از آخرین سلام نماز، تسبیحات حضرت فاطمه زهراءعلیها السلام گفته مى شود؛ و سپس حوائج و خواسته هاى مشروعه خویش را از درگاه خداوند متعال مسئلت مى نماید که انشاء اللّه تعالى برآورده خواهد شد.
________________________________________
۱- در سال ولادت آن حضرت بین محدّثین اختلاف است ، که از ۱۴۸ تا ۱۵۳ گفته اند.
و برحسب ۱۱ / ذى القعدة / ۱۴۸ قمرى ، طبق سال شمسى ۱۱ / آذرماه / ۱۴۴ مى باشد.
۲- نام و لقب مبارک حضرت به عنوان امام ((علىّ، رضا)) علیه السلام ، طبق حروف اءبجد کبیر، عدد ۱۱۰، ۱۰۰۱ مى باشد.
۳- تاریخ شهادت آن حضرت طبق سال شمسى : ۱۹ / شهریور / ۱۹۷، یا ۱۷ / مرداد / ۲۰۰ خواهد بود.
۴- تاریخ ولادت و دیگر حالات حضرت برگرفته شده است از:
، اصول کافى : ج ۱، کشف الغمّة : ج ۲، فصول المهمّه ابن صبّاغ مالکى ، إ علام الورى طبرسى : ج ۲، مجموعه نفیسه ، تاریخ اهل بیت علیهم السلام ، ینابیع المودّه ، تهذیب الا حکام : ج ۶، جمال الا سبوع سیّد ابن طاووس ، دعوات راوندى ، دلائل الا مامه طبرى ، عیون المعجزات و…